»»»»»سایه در خورشید

ساخت وبلاگ
سیر نمی‌شوم ز تو ای مه جان فزای منجور مکن جفا مکن نیست جفا سزای منبا ستم و جفا خوشم گرچه درون آتشمچونک تو سایه افکنی بر سرم ای همای منچونک کند شکرفشان عشق برای سرخوشاننرخ نبات بشکند چاشنی بلای منعود دمد ز دود من کور شود حسود منزفت شود وجود من تنگ شود قبای منآن نفس این زمین بود چرخ زنان چو آسمانذره به ذره رقص در نعره زنان که‌های منآمد دی خیال تو گفت مرا که غم مخورگفتم غم نمی‌خورم ای غم تو دوای منگفت که غم غلام تو هر دو جهان به کام تولیک ز هر دو دور شو از جهت لقای منگفتم چون اجل رسد جان بجهد از این جسدگر بروم به سوی جان باد شکسته پای منگفت بلی به گل نگر چون ببرد قضا سرشخنده زنان سری نهد در قدم قضای منگفتم اگر ترش شوم از پی رشک می‌شومتا نرسد به چشم بد کر و فر ولای منگفت که چشم بد بهل کو نخورد جز آب و گلچشم بدان کجا رسد جانب کبریای منگفتم روزکی دو سه مانده‌ام در آب و گلبسته خوفم و رجا تا برسد صلای منگفت در آب و گل نه‌ای سایه توست این طرفبرد تو را از این جهان صنعت جان ربای منزینچ بگفت دلبرم عقل پرید از سرمباقی قصه عقل کل بو نبرد چه جای من«مولانا» »»»»»سایه در خورشید...
ما را در سایت »»»»»سایه در خورشید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msayehdarkhorshida بازدید : 7 تاريخ : يکشنبه 2 ارديبهشت 1403 ساعت: 15:49

به نام خدا که رحمتش بی‌اندازه است و مهربانی‌اش همیشگی سوگند به صف‌بستگان [مانند فرشتگان، نمازگزاران و جهادگران] که صفی [منظم و استوار] بسته‌اند. و به بازدارندگان که [انسان را از گناهان] به شدّت باز می‌دارند.. خلوتگاهی ساخته‌ام از خیالم در خورشید؛ پذیرای دل‌هایی که دوست می‌دارند، می‌سوزند، می‌لرزند اما، هرگز تسلیم نمی‌شوند.... و دیگر این‌که؛ به جز «لئا»؛ (دختری که رو به سوی خدا دارد...) «دیوونه‌‌ی داداشیِ» وبلاگِ «قطعه ۲۶»«طاها»ی «سایه در خورشید» «سایه‌ی حاج‌قاسم» «سایه» و «سایه‌ی هیچ» هر کدام‌شان هم با افتخار «درباره‌ی‌ من» است...! . . . »»»»»سایه در خورشید...
ما را در سایت »»»»»سایه در خورشید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msayehdarkhorshida بازدید : 9 تاريخ : يکشنبه 2 ارديبهشت 1403 ساعت: 15:49